روزنامه ایران
1397/02/05
کسی از فلاسفه حساب نمیبرد
علیرضا شیرازینژاد
9881 کیلومتر از تهران فاصله گرفته است، اما آسمان اندیشهاش همچون سهراب سپهری «لاجوردی» و در جستوجوی امر متعالی است. دکتر سروش دباغ، پژوهشگر فلسفه دانشگاه تورنتو، از فیلسوفان جوان و پرکار روزگار ما است که در حوزه مطالعاتی فلسفه اخلاق با اتخاذ رویکردهای پدیدارشناسانه و اگزیستانسیال فعالیتهای اثربخشی داشته است؛ در برخی مسائل روحیهای صفشکنانه دارد و بیش از آنکه اهل جدل باشد، اهل گفتوگو است. گواه این مدعا هم انتشار چهار اثر فرهنگی-فلسفی از او در خارج از کشور است. او در بهار 96 با انتشار کتاب «حجاب در ترازوی اخلاق» نقدی فلسفی در باب این موضوع ارائه کرد که اهالی نظر را هم به واکنش واداشت. سپس درسگفتارهایش را تحت عنوان «پیام عارفان برای زمانه ما» بهطور مفصل مورد بازبینی و ویرایش قرار داد و آن را در کتابی بهنام «حریم علفهای قربت: سلوک معنوی در روزگار کنونی» توسط انتشارات اِچ-اَند-اِس لندن در دسترس علاقهمندان گذاشت. دباغ در حوزه تخصصیاش، فلسفه تحلیلی، نیز بیکار ننشست و پساز هفت سال تدریس مباحثی درباره تاریخ فلسفه تحلیلی، فلسفه ویگتنشتاین، فلسفه دین و فلسفه اخلاق که همگی در ذیل سنت فلسفه تحلیلی جای میگیرند، کتاب «در باب فلسفه تحلیلی: با محوریت ویگتنشتاین» را در اواخر تابستان 96 روانه بازار کتاب کرد، اما آخرین اثر وی در روزهای پایانی سال در دو جلد با عنوان «صدای سفر آیینهها» چاپ شد که مجموعه گفتوگوهای او با رسانهها، طی هشت سال اخیر است. کوشیدیم تا در آستانه برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، با این مدرس فلسفه که دانشآموخته رشته داروسازی نیز است، گپ و گفتی داشته باشیم و نظر او را درباره وقایع مثبت حوزه اندیشه در طول سال گذشته جویا شویم. با او گفت و گویمان را متفاوت از همیشه پیش بردیم؛ سؤالهای کوتاه، پاسخهای کوتاه. او بدون اینکه از سبک متفاوت گفت و گو غافلگیر شود با طمأنینه پاسخگویمان شد.
جناب دباغ، اگر بخواهید در حوزه اندیشه به یک تحول مثبت در سال گذشته اشاره کنید از چه پدیده یا موضوعی نام میبرید؟
چون در ایران نیستم، تحولات را از طریق فضای مجازی، رسانهها یا دوستانی که به ایران رفت و آمد دارند پیگیری میکنم. آنقدر که رصد کردم شاهد بودم که فعالیت حوزه کتاب در ایران کمابیش داغ است و حقیقتاً خرسندم از اینکه میشنوم آثار و عناوین متعددی در سال 96 منتشر شده است. به نظرم آثار جدی و خوبی در حوزه فلسفه، معرفتشناسی، فلسفه اخلاق و فرهنگ در سال گذشته منتشر شده است. برای نمونه، کارهایی که نشرِ «کرگدن» عرضه کرده است، از جمله کتاب خوبِ «فضائل ذهن» نوشته لیندا زگزبسکی که ترجمه نیکویی از آن نیز صورت گرفته است، یا ترجمه کتاب «در باب حرف مفت» نوشته هری فرانکفورت که کتاب خوبی به شمار میرود. اخیراً هم دیدم کتاب «فلسفه شوپنهاور» نوشته برایان مگی تجدید چاپ شده است؛ البته من ترجمه را ندیدم و نمیدانستم این کتاب در ایران منتشر شده است، امّا به نظر من، که مدرس فلسفه شوپنهاور به فارسی در کانادا هستم، این کتاب، اثری خوب و کلاسیک در این زمینه به شمار میرود. حتی شنیدم که رمان «ملّت عشق» طی دو سال به چاپ پنجاهم رسیده است!
همچنین به یاد دارم در سال گذشته که در تورنتو با جناب مصطفی ملکیان گفت و گو میکردیم، ایشان به من میگفتند که خوشبختانه جلسات نقد و بررسی کتاب در داخل ایران داغ است و کتابهای بسیاری منتشر میشود، به نحوی که شما هر ماه میتوانید در دو یا سه جلسه خوب نقد و بررسی کتاب شرکت کنید. این اتفاقی نیکو و مسرتبخش است؛ البته من تا جایی که توانستهام گزارشهای جلسات نقد و بررسی کتابهایی را که در تهران برگزار میشود خواندهام یا فایلهای صوتی این جلسات را گوش کردهام.
تحقق این اتفاقات نیکو در کنار سرانه پایین مطالعه در کشور ما، نویدبخش است. سال 96 از لحاظ فرهنگی و انتشاراتی برای شخص من هم سال بسیار خوبی بود؛ چهار اثر از بنده به چاپ رسید.
برای ناشران ایرانی چه توصیهای دارید؟
(سکوت میکند) توصیهای ندارم، اما آرزوهایی نیک میکنم که بتوانند مشکلات معیشتی و موانع مجوزیشان حل شود و آثار بیشتری را بتوانند در سال 97 از مؤلفان و مترجمان خوب منتشر کنند.
شما که به نوعی با تفکر و متفکران، سر و کار دارید «اندیشه» و اثرگذاری کار «اندیشمندان» را چگونه توصیف میکنید؟
بهنظرم «اندیشه» مانند آبی است که در جوی روان میشود و راه خود را پیدا میکند و بتدریج آن را باز میکند، مانند آبشار نیست که خیلی خروشان باشد. اندیشهای که اصالت داشته باشد و ژرف باشد، مانند امواجی است که در عمق اقیانوس میوزند و مانند موجهای ساحلی نیستند که قیل و قال دارند، اما دوام و قوامی هم ندارند.
فکر میکنید در جامعه ما «اندیشه» و «اندیشهورزی» متاع پرطرفداری است؟
بله، مانند هر امری که در عرصه عمومی عرضه میشود. اندیشه کالایی معرفتی است و مانند دیگر کالاهای فرهنگی نظیر فیلم و موسیقی، دارای مخاطبان خاص خود است.
بهنظر شما اندیشمندان ما مستقلاند؟
تا استقلال را چه معنی کنیم؛ استقلال یک امر نسبی است. اندیشمندان در قیاس با برخی دیگر از کنشگران اجتماعی (اعم از فعالان سیاسی و سیاستمداران) میشود گفت که کمابیش مستقلاند.
نسبت «فیلسوف» با «خشونت» چیست؟
حقیقتش امیدواریم «فیلسوف» دست کم از تجاربی که در قرن بیستم رخ داده است عبرت بگیرد؛ خشونت را تئوریزه نکند (کما اینکه همیشه چنین چیزی مرسوم بوده) و ذرهای با خشونتورزی (یعنی ترویج خشونت در سطح جامعه) همدلی نداشته باشد. او باید به لحاظ اخلاقی، سیاسی و... به نحو مطلق خشونت و خشونتورزی و نهادینهشدن آن در جامعه انسانی را نقد کند. در عین حال تحلیل چرایی بروز و ظهور خشونت و تفکیک انواع آن (مانند خشونت کلامی، خشونت بدنی، خشونت در سطح بینالمللی) میتواند کار فیلسوف یا جامعهشناس باشد.
آیا امروزه کسی از «فلاسفه» حساب میبرد؟
(میخندد) در جامعه انسانی؟ نه! فکر نمیکنم؛ فلاسفه تنها یک سری علاقهمند دارند. اهالی فلسفه هم مانند رشتههای دیگر هستند، مثل این میماند که شما امروزه بپرسید که آیا کسی از ریاضیدانها حساب میبرد؟ پاسخ منفی است،اما در جوامع درحال گذار مثل ما، فیلسوفان یا فلسفهپژوهانی که به سبب کار روشنفکرانهشان در حوزه عمومی نیز حضور دارند دارای دایره نفوذ، تأثیرگذاری و مخاطبان بیشتری هستند، البته نسبت فیلسوف و روشنفکر از نوع نسبت عموم و خصوصِ مِن وجه است و فکر میکنم در جوامعی مانند ما این موضوع تا چند صباحی دیگر ادامه داشته باشد والا در جوامعی که از دوران گذار عبور کردهاند دیگر این کارکرد روشنفکری خیلی کم رمق و کم رونق میشود و دیگر نمیتوانید فیلسوفان و فلسفهپژوهانی از این قبیل را سراغ بگیرید، مثلاً در جامعه نروژ کنونی یا کانادا که من زندگی میکنم، به این معنا ما فیلسوف یا فلسفهپژوهی نداریم، یا بسیار بسیار کم داریم که بخواهد چهرهای شناخته شده در سطح عموم باشد و تأثیرات اجتماعی هم بگذارد.
بی تفاوتی و انسان بیتفاوت را چطور معنا میکنید؟
یعنی آنچه که در بیرون از شما رخ میدهد نه «خوشایند» شما باشد و نه «بدآیند»!
آیا تاکنون خلط مبحث درباره آرا و اندیشههای شما صورت گرفته است؟
(با خنده) بسیار کلان! فقط شقوق مختلف بحث را اگر از یکدیگر تفکیک کنیم و فیالمثل بحث جامعهشناختی را از بحث روانشناختی یا معرفتشناختی جدا کنیم تشخیص سویههای مختلف از یکدیگر از مقدمات روششناختی کار فلسفی است.
ذات دین چیست؟
ذات ندارد! من در مقالهای تحت عنوان «ذات دین؟» استدلالهایی آوردهام که دین دارای ذات نیست اما مقدمات و گوهرهایی دارد که برای نمونه عبارتاند از خضوع و خشوع در برابر حقیقت هستی یا بیکرانگی هستی و همچنین زیستن و سلوک اخلاقی. بنابراین میتوان از کارکردهای دین سخن گفت، مثلاً معنابخشی به زندگی که اینها مقدمات دین و دینداری است.
وحدت این جهان در چیست؟
بهنظرم این دنیا بیش از اینکه دار وحدت باشد، دار کثرت است. اگر کسی میخواهد از وحدت سراغ بگیرد باید از دار تعدد و تضاد و تخالف و کثرت که قوامبخش جهان پیرامونی ما است عبور کند و به تعبیر «سهراب سپهری» سراغ هیچستان رود؛ یا اگر از شوپنهاور بخواهیم بپرسیم، انسان باید به پس پشت این عالم پدیداری و ریشهدار برود. آنجاها میشود یک وحدتی را سراغ گرفت، اما در این دنیا نه.
بزرگترین تهدیدهای پیش رو ما در دهه آینده را چه میبینید؟
به نظرم قصه «گرم شدن کره زمین» و «آلایندههایی» که برای ساکنان نسلهای آتی کره زمین باقی میماند، مهم است. همچنین، «خشونت و جنگافروزی» که در سطح بینالمللی جاری و ساری است و نشانههای کم شدنش چندان دیده نمیشود و حتی ممکن است جهان آبستن یکی دو مورد جنگ بزرگ شود که دربارهاش خیلی سخن میرود،البته نه اینکه چنین چیزی حتماً رخ میدهد، اما سخن از تهدید است.
در عین حال زندگی صنعتی، یا به تعبیر بهتر «زندگی ماشینی» و آثار سوء آن مثل کم تحرکی یا بحران معنای زندگی و یأس و تنهایی از جمله تهدیدهای پیش روی ما است. برای مثال برخی از جامعهشناسان و متفکران میگویند که این تلفنهای همراه، بخشی از امتداد بدن ما (embodiment) شدهاند! این فناوریها اقتضائات خود را دارند اما فرد و عموم انسانها را در چنبره خود احاطه کردهاند. من نمیدانم این به کجا پیش میرود؟! اگرچه امکانات بسیاری را فراهم آوردهاند، اما این جزئی از نگرانیهای ما است که هرچه جلو میرویم، آثار و تبعات استفاده از آنها هم وسعت پیدا میکند.
«فرهنگ مجازی» ایرانیان را چگونه میبینید؟
این فرهنگ مجازی خود بخشی از زندگی اجتماعی ما است و ما با کاربرد عبارت «مجازی» در این باره مسامحه انجام میدهیم. شبکههای اجتماعی بخشی از زندگی مردماند و فقط نوع آن در قیاس 15-10 سال قبل که مردم فقط به صورت فیزیکی با هم در تماس بودند، تغییر کرده است.
دوم اینکه؛ اگر ما از طریق فرهنگ مجازی بتوانیم قدری فرهنگ مدارایمان را بالا ببریم و آیین گفت و گو را یاد بگیریم، شرایط بهتر خواهد شد. این چیزی است که ما به آن نیاز مبرم داریم، یعنی یاد بگیریم که باوجود اختلاف رأیی که با هم داریم به نحو مسالمتآمیزی با یکدیگر زندگی کنیم تا جایی که میتوانیم از خشونت لفظی پرهیز کنیم؛ قرار نیست بر سر بحثهایی که صورت میگیرد، یکدیگر را قانع کنیم؛ این نوعی تبادل آرا است. مثلاً خاطرم هست که چند سال پیش که لیونل مسی در جام جهانی به تیم ملی ایران گل زد، افرادی در صفحه فیس بوک او کلی فحش و فضیحت برایش نوشتند که این کار، واکنش بینالمللی هم پیدا کرد، این ناشکیبایی و عدم خویشتنداری ما را نشان میدهد. ما باید در این زمینهها بیشتر روی خود و فرهنگ استفاده از فضای مجازی کاری کنیم.
من فضای مجازی را یک فرصت میبینم و با توجه به تحولات پر تلاطم اجتماعی و سیاسی در دهههای گذشته، فضای مجازی را فرصتی میبینم تا ما بتوانیم به وسیله آن شکیبایی و انعطافپذیری را یاد بگیریم؛ چراکه به چنین امری عمیقاً محتاجیم.
هنر مورد علاقهتان چیست؟
سینما، رمان، شعر و موسیقی.
اتفاقی بوده است که دوست داشتید در سال گذشته ایران بودید و در آن حضور می یافتید؟
(ابتدا از اکران فیلم فروشنده گفت؛ اما یادش آمد که مربوط به دوسال پیش میشود) بله! در جلسه رونمایی و نقد و بررسی کتابهای «جنون هوشیاری» و «فانوس جادویی زمان» داریوش شایگان خیلی دوست داشتم که ایران باشم و در این جلسات شرکت کنم.
و بهعنوان آخرین سؤال، آیا «جور استاد به ز مهر پدر» است؟
(با اندکی تأمل) بله، میتواند باشد! (میخندد)
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
ترس از تعامل با خارجیها برای چیست؟
تشدید فشارهای جهانی برای حفظ برجام
شبکههای اجتماعی انحصار را شکستهاند
مخالفت فعالان حوزه فاوا با اعطای انحصار به جامجم
انگ جاسوسی، اقدامی برای زدن دولت و نا امید کردن نخبگان از بازگشت است
هیچکس نمیتواند امید را از ملت بگیرد
7 نامزد برای کرسی شهرداری تهران
سرگردانی <مومیایی ری> در بازار گمانه ها
کسی از فلاسفه حساب نمیبرد
زمینگیر شدن بخش خصوصی با انحصار
اعجاز دیپلماسی عمومی
سود وام صندوق پسانداز مسکن کاهش یافت
پایان اجلاس فرماندهان نیروی دریایی ارتش کشورهای حاشیه اقیانوس هند