روزنامه ایران
1397/01/30
داد از غم تنهایی
ترانه بنی یعقوب
روزنامه نگار
خودت هستی وخودت و سکوت کشدار. گاهی خیال میبافی و با خودت حرف میزنی. گاهی برای اینکه از سکوت خستهکننده فرار کنی، تلویزیون و رادیو را روشن میگذاری. داستان میبافی و میشوی قهرمان داستانهایی که خودت ساختهای. یک باره تصمیم میگیری از تنهایی درآیی، از انزوایی که اسیرت کرده. به دور و برت نگاه میکنی؛ کسی هست که با او بتوانی یک لیوان چای را شریک شوی؟ یک فنجان قهوه یا شاید ساعتی را فقط برای حرف زدن... بگویی و کسی باشد که بشنود، واقعاً بشنود.
در جمع هستی، دور و برت شلوغ است. بچهها از سر و کولت بالا میروند. هر کس چیزی میگوید. پس چرا حرفهایشان را نمیفهمی؟ چرا با همه غریبهای؟ چرا کسی دلش نمیخواهد حرفهایت را بشنود، درد دلهایت را؟ بازهم احساس تنهایی میکنی. غریبهای در میان جمع. همان احساس تنهایی که میگویند کشندهتر از بیماریهایی مثل دیابت وچربی خون است. میگویند این تنهایی درست مثل مصرف 15 نخ سیگار در روز است. میگویند درد بیدرمان جامعه مدرن است؛ تا جایی که کشورهای توسعه یافته به فکر درمانش افتادهاند. دولت انگلیس وزیر امور تنهایی منصوب کرده. گفتهاند هدفشان رسیدگی به «واقعیت تلخ زندگی مدرن» است. در ژاپن اتاق بحران تشکیل دادهاند برای سالمندانی که به خاطر فرار از تنهایی از فروشگاههای زنجیرهای دزدی میکنند تا در زندان دست کم بتوانند همصحبتی برای خود بیابند.
راستی شما چقدر احساس تنهایی میکنید؟ میپرسم «احساس تنهایی» چون بهتر است بدانید تنهایی با احساس تنهایی متفاوت است و به گفته روانشناسان بسیار خطرناکتر و کشندهتر از تنهایی.
محمد متأهل است. 35 ساله، دو فرزند دارد. در یک اداره دولتی در تهران مشغول به کار است. بعد از ظهرها هم با اسنپ کار میکند. او میگوید: «راستش را بخواهی همه تلاشم را میکنم که خانوادهام در رفاه کامل باشند. مسافرت میبرمشان، آخرهفتهها هم هست. هربار میرویم رستوران، گردش و پارک اما با این همه همیشه احساس تنهایی میکنم. خیلی زود ازدواج کردم و این روزها حرف زیادی با همسرم ندارم. بچهها هم که کوچکند. امیدوارم این حرفها پیش خودت بماند، چون وقتی متأهلی همه خیلی تعجب میکنند که باز از تنهایی میگویی. وقتی میرسم خانه، فقط درباره اتفاقات روزمره حرف میزنیم. قبلاً چند تا رفیق داشتم که خیلی با آنها حرف میزدم آن حرفهایی که گاهی ته دلت گیر میکند. حرفهایی که دوستداری راحت بگویی و قضاوت هم نشوی. اما بعد از ازدواج ارتباطم با آنها هم از دست رفت. الان گاهی با همکارهایم در اداره حرف میزنم و با هم لیوانی چایی میخوریم و گپی میزنیم، همین. گاهی فکر میکنم دوستیم اما واقعاً دوست نیستیم؛ فقط همکاریم.همسرم میگوید دیگر دلیلی ندارد دوستی داشته باشی. اما این روزها واقعاً احساس تنهایی میکنم.»
محمد این روزها خواب خوبی ندارد و کاملاً آشفته است: «کاش آدمها بدانند که بعد از ازدواج هم هنوز نیازهایی دارند، مثل دوستی که احساس تنهایی را از بین میبرد.» محمد تصویری که از زندگیاش ارائه میدهد، شاید تصویر تنهایی خیلی از آدمهای متأهل باشد. آدمهایی که زندگیشان از دور بینقص و مطمئن به نظر میرسد. اما وقتی پای درد دلشان مینشینی خیلیهایشان احساس تنهایی میکنند.
سهیلا 64 ساله هم احساس تنهایی دارد اما جنس تنهاییاش از آنچه محمد میگوید متفاوت است. چند سال پیش پسرش را که با او زندگی میکرد بهخاطر بیماری ام.اس از دست داد. دو دخترش هم در شهر دیگری زندگی میکنند. سهیلا بعد از گذراندن یک دوره طولانی افسردگی برای پر کردن تنهایی به تنها راهی که به ذهنش رسید فکر کرد. اینکه صندلیاش را بگذارد جلوی پنجره آشپزخانه کوچکش و عبور و مرور مردم را تماشا کند.
هر دو باهم رو به روی پنجرهاش نشستهایم عابران را تماشا میکنیم. پسر بچهای که با دوچرخهاش طول و عرض خیابان را طی میکند. دختربچهای که روی زمین با گچ سفید جدول لیلی میکشد. زن و مردی آن سوتر با هم حرف میزنند. در دستشان چند کیسه دارند انگار که تازه از خرید برگشته و ایستادهاند تا نفسی تازه کنند. سهیلا خانم برایم میگوید که غیر از اینکه خرید میرود و گاهی بعد از ظهرها در پارک دوری میزند، بقیه وقتش را این طوری پر میکند، جلوی پنجره آشپزخانه: «از تماشای تلویزیون و رادیو گوش کردن که خسته میشوم میآیم مینشینم اینجا. هرکسی که رد میشود با خودم قصه زندگیاش را تصور میکنم؛ اینکه شاد است یا غمگین. بعد از اینکه میرود خانه چکار میکند؟ تنهایی نفس آدم را بند میآورد. بعضی اوقات واقعاً نمیدانم باید چکار کنم. آنقدر تنها ماندهام که تا کسی را گیر میآورم آنقدر از گذشتهها خاطره میگویم که حس میکنم طرف مقابل را خسته و عاصی میکنم. برای همین هم بیشتر به پنجره میچسبم. دست کم میدانم آزاری برای کسی ندارد.»
شمیم 37 ساله و مجرد است. این روزها با کمک دوستانش کافهای راه انداخته. از وضعیت کار و بارش راضی است اما تنهایی نمیگذارد از زندگی آنطور که دلش میخواهد لذت ببرد: «همین که کلید را در قفل آپارتمان میاندازم، احساس میکنم دستی گلویم را فشار میدهد و دارد خفهام میکند. تحمل تنهایی را ندارم و چون تنها هستم واقعاً نمیتوانم بین تنهایی و احساس تنهایی تفاوت قائل شوم اما میدانم این روزها انگار فشاری برسینهام حس میکنم. غذا از گلویم پایین نمیرود. حس خوبی ندارم. با خودم فکر میکنم باید از تنهایی دربیایم اما خوب میدانم که هرکسی هم نمیتواند تنهایی آدم را بفهمد. میدانم ممکن است با کسی زندگی کنی ولی ذرهای از احساس تنهاییات کم نکند.» اما نازنین که همسن و سال شمیم است برخلاف او از تنهاییاش لذت میبرد. میگوید در زندگی آنچه برایش مانده، همین تنهایی است. در تنهایی فکر میکند، کتاب میخواند و از زندگیاش لذت میبرد:
«فکر اینکه تنهاییام را از دست بدهم، دیوانهام میکند. با خانواده هم که هستم، دوست دارم زودتر به کنج خودم برگردم. یعنی میخواهم بگویم اصلاً احساس تنهایی نمیکنم و نه تنها تنهایی برایم گزنده و آزاردهنده نیست که خوشایند هم هست. این را هم میدانم که میگویند آدمها به تنهایی عادت میکنند و بعدتر درآمدن از تنهایی سختتر میشود اما فعلاً در این شرایطی که هستم خیلی این حرفها را درک نمیکنم و از تنهاییام لذت میبرم.»
این همان بحثی است که شاید برای برخی غریبه باشد، اینکه تنهایی با احساس تنهایی فرق دارد. میتوانیم در جمع باشیم اما احساس تنهایی کنیم و بالعکس میتوانیم تنها باشیم اما حس تنهایی نکنیم.
بر اساس آمارها 15 میلیون ایرانی دچار تنهایی و افسردگی هستند که در این میان زنان بیشتر از مردان در معرض آن قرار دارند. تنهایی را میشود از ابعاد مختلف بررسی کرد. طبق پژوهش عالیه شکر بیگی، جامعه شناس، زنان نسبت به مردان تنهاترند و عوامل مختلفی از جمله طلاق، خشونت خانوادگی، مسائل و مشکلات خانوادگی بر این احساس تنهایی مؤثرند. به گفته این جامعه شناس احساس تنهایی در زنان بهدلیل کار بدون دستمزد، فقر اقتصادی، قدر ناشناسی نسبت به تلاش زنان خانه دار، نداشتن مشارکت اجتماعی، کمبود مراکز تفریحی، بالا بودن هزینه برای پر کردن اوقات فراغت و... از جمله برخی علل تنهایی و افسردگی در زنان است.
مجید صفاری نیا، روانشناس اجتماعی در گفتوگو با ما میگوید: «احساس تنهایی نشانه خلق پایین و احساس غمگینی است. اگر این احساس خیلی پررنگ باشد یا در کنارش علائم دیگر بروز کند، به افسردگی منجر میشود. احساس تنهایی با تنهایی متفاوت است و فرد حتی میتواند در یک جمع خوب با خانوادهاش هم احساس تنهایی کند. بنابراین احساس تنهایی یک پیش آگهی است که فرد را میتوان با توجه به آن درمان کرد.»
صفارینیا بر این نکته هم تأکید میکند که اگر فردی تنهاست اما احساس تنهایی هم نمیکند؛ حتی مسألهاش پیچیدهتر است، یعنی همان دوست داشتن یا خو کردن به تنهایی: «تنها و ایزوله بودن، آسیبهای دیگری ایجاد میکند؛ مثل فقدان سرمایههای اجتماعی اما اگر کسی در جمع است و احساس تنهایی میکند این میتواند خفیفتر باشد و با راهکارهایی آن را تغییر داد. آن آدمی که تنهاست اما احساس تنهایی نمیکند ممکن است دچار غرور زیاد و درونگرایی باشد. این فرد که تنهایی را دوست دارد به نوعی فرار و اجتناب رسیده و نمیخواهد با افرا دیگر ارتباط برقرار کند. نه احساس تنهایی خوب است نه آدمی که بگوید تنهایی را انتخاب کردهام. اما به عقیده ما روانشناسان دومی خطرناکتر و بدتر است. چراکه انسان نباید تنهایی را انتخاب کند. آدمی که تنها کار میکند، تنها خرید میرود و در خانه هم تنهاست، مشکل اساسی دارد.»
وی برای کسانی که دلشان میخواهد تنها نباشند هم توصیههایی دارد: «حمایت خانواده و دوستان دو مؤلفه اساسی است که موجب میشود حال افراد بهتر شود. حالا ما بگوییم به این مؤلفهها نیاز نداریم، معنایی ندارد. شبکههای مجازی واقعی و مجازی هم به تشکیل گروهها و کاهش احساس تنهایی کمک میکند. استفاده از تورهای یکروزه تهران گردی یا هر تور دیگری هم در کاهش احساس تنهایی مؤثر است. عضویت در خیریهها و فعالیتهای داوطلبانه و شبکههای کتابخوانی هم تأثیر زیادی دارد.»
حمید مؤمنی روانشناس هم در گفتوگو با ما میگوید: «این کلیشه غلط باید در ذهن مردم اصلاح شود که تنهایی مساوی است با تنها زندگی کردن. گاهی آدمهایی که دورشان شلوغ است باز هم احساس تنهایی دارند. احساس تنهایی، پیچیدهتر از این حرفهاست. تنها بودن یک چیز است و احساس تنهایی کردن چیز دیگر. این غلط است که فکر کنیم وقت گذراندن با دیگران احساس تنهاییمان را درمان میکند. درحالی که فقط روابط اجتماعی و شخصی معنادار احساس تنهایی را از بین میبرد و نه هرگونه وقت گذرانی با دیگران.»
این روانشناس برای افرادی که درگیر تنهاییاند چند توصیه دارد: «یک کار داوطلبانه در یک گروه خیریه یا انجمن را شروع کنید. حس خوب کار جمعی را تجربه کنید. این احساس مفید بودن از حس تنهاییتان کم میکند. مدام درباره خودتان حرف نزنید، از آدمها درباره دغدغههایشان بگویید. این یکی از بهترین راههای دوستی و همدلی است. همیشه دنبال آدمهایی باشید که با آنها نقاط مشترک دارید.»
گاهی در جمع هستی اما احساس تنهایی میکنی و گاهی تنهایی اما این حس را نداری. شاید برای همین است که باید بیشتر به این موضوع فکر کنیم. به درد بیدرمان زندگی امروز شهری و دنیای مدرن.
سایر اخبار این روزنامه