روزنامه فرهیختگان
1397/01/30
تحقیر و منزلت با اشتراک چند تصویر
از همین شکلاتهای داخل ویترین خواروبارفروشی آقا حمزه سرکوچه خودمان میتوانم شروع کنم. از اینکه ما که میرویم و آنچنان پولدار نیستیم و درگیر شناخت برندها، هرکدام را که خودش بسته به پولی که میدهیم به ما میداد، میگرفتیم و نصف میکردیم و میخوردیم. اما کافی بود آقای مهندس برود و بخواهد چیزی انتخاب کند. اینکه میگویم مهندس نه اینکه مدرک داشته باشد، پول و داراییاش از یک حدی که گذشته بود مهندس خطابش میکردند؛ این را پدر و مادرهایمان که 20 سالی است در این محل زندگی میکنند، میگویند. البته در عصبانیت و دعواهایی که گهگاهی نیمهشبها در خانه با زنش میکند و فحشهایی که میدهد معلوم است آدم باسواد و باشخصیتی نیست، اما در پارکینگ خانهشان که باز میشود و سوار بر شاسیبلندش بیرون میآید، آقای مهندس است. به شکلاتها برگردیم، وقتی مهندس شکلات میخرد، هم خودش و هم فرزندان و همسرش میگردند همانی را که از بقیه گران قیمتتر است خریداری کنند. خیلی وقتها که پسرش برای ما از شکلاتها تعریف میکند میفهمیم اسمش را هم نمیداند و کلی تپق میزند؛ مادرش هم که جای خود دارد. آقای مهندس هم برای بیان اسامی شکلاتها دنبال نوشته فارسی روی بستهها میگردد تا اسمش را بگوید؛ چون اصلا نمیداند انگلیسی چطور خوانده و نوشته میشود. خلاصه اینکه از این کارها زیاد میکنند. دوست دارند همه بدانند که آقای مهندس و خانوادهاش چقدر خرج شکلات و شوینده و لباس و هرچیزی که نیاز دارند، میکنند و غبطه بخورند. اما یک جایی اشاره کردم که دعواهای گاه و بیگاهشان را میبینیم و میشنویم که چه به هم میگویند. این دعواها مستمر شده است؛ یعنی کمتر شبی است که از خانهشان سروصدا و دادوبیداد و فحش و... بلند نشود. خانههای امروزی حتی اگر چندجداره هم باشند باز هم انگار همین وسط خانه شما دارند داد میزنند. آخرین دعوایشان که همین دو سه روز پیش بود و خیلی بالا گرفت درباره جهیزیه میترا بود. میترا دختر دومیشان است که گویا نیمهشعبان عقدکنان و عروسی اوست. پسر هم از خانوادهای در سطح خودشان است؛ اما این جهیزیه چه بوده که مدتهاست برایش داد میزنند، ا... اعلم. مادرم میگوید زری خانم در جلسات قرآن و دورهمیهای همسایهها فخرفروشی میکند که فلان و بهمان چیز را از فلان مارک برای دخترش خریده و خیلی چیزها را هم از خارج برایشان فرستادهاند. میگوید موقع تعریف چنان چشمانش برق میزند که به جای ما خودش از همه بیشتر حسادت دارد. مثل زینب خانم که دو سال پیش شوهرش را مجبور کرد وسایل خانه او هم مثل جهیزیه دخترش باشد و مرد بیچاره ماشین و زمین شمالشان را فروخت تا به خواسته زنش عمل کند. مادرم میگفت بخشی از این دعواها سر این موضوعات است. زری خانم هم در همین گشتوگذارها و خرید رفتنها دلش خیلی چیزها خواسته و نمیخواهد از دخترش عقب بماند. یک عکسهایی هم به ما نشان میدهد و البته میگوید برای آنها نیست ولی روزی آنها هم از این عکسها خواهند داشت. پرسیدم چه عکسهایی؟ مادر گفت نمیدانم داخل همین فضای مجازی شماها، تازه عروسها و خانمها عکس از جهیزیههایشان میگیرند و پخش میکنند و در جلسه ما هم زنها به هم نشان میدهند و آه و افسوس یک عده و فخرفروشی عده دیگری بلند میشود. خانم شهابی (خانم جلسهای مادرم) چند وقتی است که در کنار مدح و منقبت ائمه، اخلاقیتر و اجتماعیتر حرف میزند؛ هرچند دخترش هم دنبال ماشین ظرفشویی فلان مارک آلمانی بوده و چندباری با صدای بلند در همان جلسه تکرار کرده است که اگر کسی میداند کجا میفروشند به او بگوید. صحبتهای من و مادرم خیلی طول کشید و همهاش هم در همین وادی بود که ما چگونه خانهبخت رفتهایم و دختران امروزی چه میکنند. گفتم خواهر خودم یا همین دختر حاجاسماعیل که همیشه تعریفش را میکنی مگر امروزی نیستند؟ گفت چرا، البته از دختر حاجاسماعیل انتظار دیگری هم نمیتوان داشت. شما نمیدانید که پول جهیزیه دخترش خیلی زیاد بود؛ اما بهخواست خودش هزینهاش را نصف کرد و با نصف دیگرش برای چند زوج و دختری که جهیزیهشان ناقص بود وسیله خرید و آنها را تکمیل کرد. حساب این دخترها با برخی دختران دیگر فرق میکند. همین دختر آقایمهندس پدرش را تهدید کرده بود که اگر جمع هزینههایش از چند صد میلیونی که من خجالت میکشم بگویم، کمتر شود، فلان و بهمان میکند. البته دعواهایشان در مورد مهریه هم بود و همچنان هم هست و مثل خواهر بزرگترش که همینطور بود ادامهدار خواهد بود. پرسیدم خواهر بزرگترش که طلاق گرفته، نه؟ گفت انشاءا... میترا زندگی بادوامی خواهد داشت. صحبتمان که تمام شد چند تا از این پیجها را با یک سرچ ساده پیدا و به تصاویر آنها نگاه کردم. واقعا وسوسهانگیز و جذاب بود. هرکسی دوست داشت که در آن تلویزیونها فیلم ببیند و روی آن صندلیها بنشیند و صبح روی همان تختها چشم باز کند اما ایراد چیست که همه اینها عامل دوام رابطهها نمیشود؟ اصلا چرا باید به نمایش گذاشت. همه بروند در خیابانهای معروفی که مرکز فروش این اجناس است، از پشت ویترینها این وسایل را ببینند و بخرند، چرا باید هر لحظه یک عده در جلسه قرآن و کلاس درس و باشگاه و ... این تصاویر را به هم نشان بدهند و غبطه بخورند که آنها ندارند. بعد این حس عقب بودن را به خانهها بیاورند و فشارش عاید همسر و پدر و مادر بشود و در نهایت عربدهکشیها و فشارهای روانی همه چیز را به هم بزند.جایگاه بزرگترها در این نوع فرهنگسازی این موضوع را رها نکردم و با حاجاسماعیل که کلی جهیزیه برای دختران دمبخت تهیه میکند حرف زدم. میگفت خیلیها در همین محله خودمان، حتی دیوار به دیوارمان درگیر تهیه جهیزیه برای دخترانشان هستند و مشکل جدی دارند، البته اینکه میگویم مشکل دارند اینگونه نیست که توان تهیه نداشته باشند؛ مشکل این است که در «دوئل» جهیزیهها که «برای کی بهتر از دیگری است» عقب افتادهاند و نمیتوانند به ثبات برسند. دخترانشان ناراضیاند از چیزی که تهیه شده، چرا؟ چون در کلاس دانشگاه و باشگاه، دختر یکی از همسایهها چیز بهتری خریده و عکسش را در فلان کانال مجازی هم گذاشته است. این بلای عجیب و غریبی است که تبدیل به اولویت زندگی ما شده و بدتر از آن، اینکه معطوف به قشر خاصی هم نیست؛ چه بین جماعت حزباللهی و منبردیده و چه بین سایر اقشار جامعه مثل یک آفت مضر رشد پیدا کرده است. بنابراین بخشی از توان ما برای جلوگیری از چنین وضعیتی گوش دادن به نصیحتهای قدیمیهاست. باید حرف بزنیم و اولویتها را برای فرزندانمان مشخص کنیم و به آنها بگوییم چه چیزی مهمتر است. اینکه مادر و دختر سر جهیزیه دختر دچار چالش و درگیری شوند اسفبار است. اما بخش مهمتر آن متوجه مسئولان است؛ متوجه فضای مسمومی است که ما به آن دامن زدهایم. وقتی پسر فلان مسئول و دختر آن یکی مسئول در نوک هرم این نوع شوآفها حضور دارند و در فضای مجازی فخرفروشی میکنند چطور باید به اصلاح این وضعیت امید داشت؟ این موضوع خطرناکی است و نباید نسبت به آن بیتفاوت بود.
آمار چه میگوید سوای این نقلهای کوچهوبازاری و واقعیتهای کف جامعه، آمار این مساله را تایید میکند. بسیاری از مناطق و محلها، بنا به شرایط، محل سکونت اقشار متمول و سرمایهداری است که وضع مالی خوبی دارند. در این میان آن مواردی که عامل جدایی و مشکلات زندگی جوانان است اعم از بیکاری و فقر و ... بین آنها وجود ندارد؛ اما زندگی این قشر از جامعه بیشتر تحتتاثیر سبک زندگی خاصی که برآمده از اختلاط اولویتهای اصلی با فرعی است به جدایی میانجامد. معاون سازمان امور اجتماعی کشور در این باره میگوید: «در منطقه شمیرانات تهران به ازای هر ۱۰۰ ازدواج، ۶۷ طلاق به وقوع میپیوندد.» این موضوع نشان میدهد بیکاری و فقر تنها عامل جدایی نیست؛ چراکه عامل طلاق به دلیل سبک زندگیها با یکدیگر فرق دارد. در آمار دیگری نیز ثبت ۱۷۵ هزار جدایی در سال ۱۳۹۶ در کل کشور عنوان شده است. این آمار نشان از شتاب جداییها دارد. آخرین آماری که در سایت سازمان ثبتاحوال منتشر شده نشان میدهد به ازای هر 3.9 ازدواج یک مورد طلاق در کشور رخ داده است. بیشترین آمار طلاق هم در تهران و کمترین آن در ایلام بوده است. با توجه به اعداد موجود در زمینه تعداد و سنین طلاق افزایش طلاق بین زوجهای جوان و در پنج سال اول زندگی تایید میشود. کارشناسان میگویند که ناموفق بودن زوجین در برقراری ارتباط کلامی، معنوی، جنسی و اجتماعی بیشترین عامل طلاق است. هرچند حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد خانوادهها هم در طلاق عاطفی به سر میبرند که برخلاف طلاق واقعی آمارشان ثبت نمیشود. حال باید دید این شتاب بالا در نمایش دادن لوازم زندگی مانند گوشی موبایل، کفش، لباس، ماشین، منزل و ... علاوهبر تحقیر یک طبقه و ارج و منزلت طبقهای دیگر تا چه مرحلهای فرهنگ عمومی را تحتتاثیر تبعات منفی خود قرار میدهد و در نتیجه موجب شیب تند صعودی جدایی و فقر و ضعف عاطفی میشود.
سایر اخبار این روزنامه
جناحبازی در وزارت اطلاعات گناه است
تحقیر و منزلت با اشتراک چند تصویر
چرا افراد خاص امضای طلایی واردات دارند؟
ارتش عربــیِ آمریکا
کارگردان اسنودن در تهران، شبیه فیلمهایش حرف خواهد زد؟
چرا رفتی؟!
چالش خرید کالای ایرانی در سوغات دانشجویان از عراق
«سرود ایرانی» در روسیه
دشواریهای هگلخوانی
بسیاری از نیروهای ارتش داوطلب حضور در سوریه هستند
هر آموزشکده به یک قطب مهارتمحور تبدیل میشود
پیام سیاسی تغییرات در بهشت و میرداماد چیست؟
سیاسیکاری و تکرار کابوس شورای اول
دلایلِ اقتصادی گرانی دلار