مردی که مثل هیچ کس نبود

آدم‌هایی هستند که وقتی چشم بر دنیا می‌بندند، به خاطرات ماندگار یک نسل، بالاتر به حافظه تاریخی یک ملت می‌پیوندند؛ آدم‌هایی که شاید هر 100 سال یک بار تعدادشان به انگشتان دو دست هم نرسد اما از آنجایی که کیفیت «بودن» را نباید و نمی‌توان با سن و سال و میزان زیستن اندازه گرفت، نزد هر کشور آدم‌هایی وجود دارند، یعنی باید باشند که مثل هیچ‌کس غیر از خودشان نیستند.
در سال‌های آخرین دهه 30 خورشیدی در یکی از جشن‌های 4 آبان که برای بچه دبیرستانی‌های آن دوران خیلی مهم بود، کلی کیف می‌کردیم که از رادیو، اسم پرچمدار مدرسه‌مان را که جلوی جایگاه رژه می‌فت، بشنویم.
در یکی از این 4 آبان‌ها، قرار بود با دایی‌ام به ورزشگاه امجدیه بروم. از چند روز پیش بی‌تاب بودم و فکر می‌کردم نکند دایی بدقولی کند یا اصلا نیاید.
روز موعود فرا رسید، دایی طبق معمول بدقولی کرد و مادربزرگ مقداری نمک توی دمپایی‌های او ریخت و زیر لب زمزمه‌هایی کرد و بعد به دمپایی دایی‌ام فوت کرد. دایی آن روز آمد و مرا به مراسم 4 آبان برد و من از فاصله‌ای دور گزارشگر مراسم را دیدم و بعدها فهمیدم او عطاءالله بهمنش بود.


علاقه من به صدا و گفتار بهمنش با اخبار ورزشی بامدادی رادیو ایران و سپس گزارش فوتبال انتخابی المپیک 64 توکیو و نخستین حضور فوتبال ما در سطح جهان شروع شد و بعدها با گزارش کشتی، وزنه‌برداری، دوچرخه‌سواری و ... ادامه یافت.
المپیک 1968 مکزیک بود و محمد نصیری که برای سومین بار برای مدال المپیک روی تخته رفت، صدای باابهت اما گرفته و غمگین بهمنش هنوز در گوشم زنگ می‌زند؛ «هرکول ایران، رفته‌رفته زیر وزنه مانند شمع آب می‌شود». نصیری در مکزیک مدال برنز گرفت.
سال‌ها بعد در آغاز دهه 70 خورشیدی، من در باشگاه به قولی جوانمرگ‌شده فوتبال بهمن کار می‌کردم. به پیشنهاد من و با نظر موافق روسا، از بهمنش درخواست کردیم که لطف کند و بیاید به عنوان پیشکسوت و مشاور با باشگاه همکاری کند. بهمنش آمد و آن روز نخستین و آخرین دیدار حضوری من و او بود، اگرچه در قیاس با بهمنشی که در 4 آبان از او دیده بودم و عکس و تصاویر رسانه‌ای و تلویزیونی، اندکی تکیده و به‌گونه‌ای مغموم بود اما با صلابت و صراحت سخن می‌گفت. یادم نمی‌رود بهمنش با رد محترمانه دعوت ما به‌عنوان نصیحت به مدیر و صاحب باشگاه بهمن گفت: چقدر برای آغاز کار، سرمایه گذاشته‌اید. هنگامی که رقم را شنید، کمی فکر کرد و گفت: «حیف است، ساختار ورزش و فوتبال ما فرصت خودنمایی به بخش‌خصوصی را نمی‌دهد و چندی نمی‌گذرد که مثلا مانند باشگاه دارایی دوباره و برای همیشه تعطیل می‌شود. با این پول، یکی دو ورزشگاه کوچک با امکانات نقاط محروم تهران بسازید.»
بهمنش خداحافظی کرد و رفت و چند سال بعد هم باشگاه بهمن چراکه سخن استاد درست از کار درآمد.
عطاءالله بهمنش جدا از اینکه در سخنوری، کیفیت گزارش، آگاهی تمام از رشته‌های ورزشی- آن هم با توجه به شرایط آن روز- تمام و کمال استاد بود به عنوان یک انسان هم هیچ‌گاه نه تابع زور شد و نه بنده زر، هیچ‌گاه با دستمال یزدی نه از دور و نه از نزدیک سراغ هیچ مقام و قدرتی نرفت.عطاءالله بهمنش در قیاس با تمام کسانی که امروز عنوان گزارشگر ورزشی را یدک می‌کشند حتی عادل فردوسی‌پور که در این زمینه به نظر سرآمد می‌آید، حکایت «میان ماه من تا ماه گردون» را معنا می‌کند.
عطاءالله بهمنش کسی بود که هیچ‌کس مثل او در ورزش ما پیدا نمی‌شود اما جبر زندگی اینکه هر آمدنی را رفتنی است تا بعضی وقت‌ها جای خالی انگشت‌شماری از آدم‌ها پرنشدنی باشد. اگرچه جای فیزیکی عطا بهمنش خالی است اما یاد و نامش به‌عنوان بخشی از خاطره‌جمعی ما ایرانیان همواره ماندگار می‌ماند.
massoudmehr@yahoo.fr
سایر اخبار این روزنامه
پرچمدار حمایت از آزادی‌های مشروع شوید عطاءالله بهمنش درگذشت؛ همایش بین‌المللی مقابله با گرد‌و‌غبار بدون حضور عربستان برگزار شد؛ یک‌سوم ارزش بورس برای 10 شرکت بررسی تطبیقی بهره‌وری کار در سطح جهان؛ مهلت دوباره به قطر 653 مزاحمت روزانه برای اورژانس تهران آثار 40ساله هنرمند برجسته ایرانی در موزه هنرهای معاصر؛ اندر حکایت تخت شاه! خوراک رسانه‌های کشور‌! سکوت سوال‌برانگیز منتخبان شورای شهر پنجم تهران واکنش ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز به «قاچاق سازمان‌یافته»؛ سرمایه‌گذاری توتال در ایران، برگ برنده برجام؛ راهکارهای کاهش رقابت بانک‌ها برای جذب منابع؛ پیروزی موقت دانشگاه آزاد در ماجرای اختلاف بر سر سهمیه ورودی دانشجویان؛ مردی که مثل هیچ کس نبود سوء‌استفاده از حقوق مسافران هوایی پیچ تاریخی قطر سکوت سوال‌برانگیز منتخبان شورای شهر پنجم تهران سکوت سوال‌برانگیز منتخبان شورای شهر پنجم تهران سکوت سوال‌برانگیز منتخبان شورای شهر پنجم تهران
قیمت لحظه ای ارز دیجیتال