روزنامه خراسان
1397/07/17
نقد های نراقی به موانع توسعه بومی در ایران
گروه اندیشهinfo@khorasannews.com
مدرنیزاسیون و به طور کلی اندیشه توسعه و پیشرفت، تفکری بود که در دوران قاجار و با عباس میرزا و پس از آن، امیرکبیر آغاز شد. به گزارش مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ناصرالدینشاه در دوران طولانی پادشاهی خود، به شکلی بدوی و ناقص، درصدد مدرن کردن ایران برآمد. روندی که با بروز انقلاب مشروطه، وارد مرحله جدیدی شد و اوج آن را میتوان در دوران پهلوی مشاهده کرد. هرچند تفاوتهای آشکاری میان نگاه قاجار و پهلوی به مدرنیزاسیون وجود داشت، ولی هر دو در یک اصل که آن استبداد بود، اشتراک داشتند. نگاه ابزاری و سطحی پهلوی دوم به توسعه، غالباً در رشد اقتصادی و ورود نهادهای برگرفته شده از سنت غربی معطوف بود؛ به همین دلیل است که این نگاه به توسعه، هیچوقت به پیشرفت منتج نشد. نگاه پهلوی دوم به فرایند مدرنیزاسیون، همچون پدرش، تنها از طریق ارتش و نیروی نظامی قابل تصور بود؛ به همین دلیل، محمدرضاپهلوی، هیچگاه اجازه نداد نهادها و تشکلهای مدنی که لازمه توسعه و مدرنیزاسیون در کشور هستند، با نظر و خواسته مردم شکل بگیرند و همواره در تمامی مسائل مملکت، ورود میکرد. شاه با تصور این که ایران، ملک وی و ساکنانش، مردمی بدون تفکر و نظر هستند، این اجازه را برای خود قائل بود که در جزئیترین برنامههای کشور دخالت و مانند یک فرمانده نظامی، نظر خود را اعمال کند. غافل از این که با این شیوه، امکان حکومتداری وجود نخواهد داشت و حداقل در مسیر اجرای مدرنیزاسیون، ممکن نیست بدون در نظر داشتن خواستههای مردم، این موضوع محقق شود. همین شیوه عملکرد محمدرضاپهلوی، باعث شد که علاوه بر منتقدان وی، برخی از مشاورانش نیز به او انتقاد کنند و نحوه رفتار وی را خلاف اصول سیاستمداری، حکومت داری و دموکراسی بدانند. در این مطلب به بررسی دیدگاههای احسان نراقی درباره برنامههای محمدرضاپهلوی برای مدرنیزاسیون ایران، میپردازیم.
احسان نراقی کیست؟
احسان نراقی، فرزند یک خانواده اهل علم در کاشان بود. بهواسطه علاقه فراوان پدرش به تحصیل علم، وی از همان آغاز، علاقه خود به تحصیل دانش را نشان داد، به همین دلیل، پس از اخذ مدرک دیپلم از مدرسه دارالفنون، دو سالی را در رشته حقوق در دانشگاه تهران تحصیل کرد. نراقی پس از دو سال و برای ادامه تحصیل، راهی سوئیس شد و از همان زمان، به واسطه ارتباطاتی که با چپها برقرار کرد، وارد دنیای سیاست شد. وی همیشه مخالفت خود را با فعالیت احزاب کمونیستی در ایران اعلام میکرد، تا جاییکه همزمان با فعالیتش در یونسکو، به شدت با ترویج کمونیسم در ایران به مخالفت برخاست و بهترین حکومت برای ایران را مشروطه سلطنتی دانست. هرچند شخصیت علمی نراقی را باید از شخصیت سیاسی وی جدا کنیم، ولی درپی ارتباط نزدیک فعالیتهای علمی و سیاسی او، میتوان این دو ویژگی را برای وی در نظر گرفت. احسان نراقی که به مدت 12 سال ریاست مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران را بر عهده داشت، براثر فعالیت در همین موسسه و بهسبب ارتباط خانوادگیای که با فرح داشت، در اواخر حیات رژیم پهلوی، به عنوان مشاور شاه فعالیت میکرد. در کنار فعالیتهای علمی و سیاسی، نراقی همواره اعتقاد راسخی به اصلاحات داشت و هیچگاه انقلاب را پدیدهای مثبت ارزیابی نمیکرد؛ با این حال وی انقلاب اسلامی 1357 را، به دلیل استبداد بیش از حد محمدرضاپهلوی نقد نکرد و این اقدام را در آن شرایط، مناسب ارزیابی کرد. باور نراقی به اصلاحات و توسعه از مسیر آن، باعث شد نقدهای بسیاری از سوی او، به نحوه مدرنیزاسیون شاه وارد شود.
نقدهای نراقی
احسان نراقی به واسطه نوع فعالیتهای علمی و روابط عمیقی که با بسیاری از سیاسیون و محققان داشت، همواره بر این نظر بود که تنها با توجه همهجانبه به امور، امکان توسعه و مدرنیزاسیون در ایران وجود دارد. او مکرر به شخص شاه و سیاسیون گوشزد میکرد که توسعه اقتصادی و افزایش ثروت کشور، به معنای مدرنیزاسیون و پیشرفت نیست، بلکه اقتصادی که برآمده از تفکر بنیادی نباشد و از فروش نفت حاصل شود، راهی جز فساد و تباهی به دنبال نخواهد داشت. به باور نراقی، محمدرضا پهلوی، در سال های نخست سلطنتش، هرچند از سر ناچاری، اندکی در مسیر دموکراسی حرکت میکرد؛ ولی با وقوع کودتای 28 مرداد و ورود پولهای نفتی به ایران، نه تنها این مسیر را ادامه نداد، بلکه بر اثر بیتوجهی به خواستههای مردم، هر اقدامی که در مسیر مدرنیزاسیون و توسعه نیز صورت می داد، نتیجهای جز شکست نداشت؛ زیرا مهمترین مسئله در مسیر توسعه، درک کافی از بافت زندگی مردم بود و شاه هیچگاه چنین درکی نداشت. نراقی بر این نظر بود که شاه اساساً تصور اشتباهی از مدرنیزاسیون دارد. وی دو ایراد اساسی به مدرنیزاسیون شاه وارد میکرد؛ نخست این که شاه مؤلفههای توسعه و پیشرفت را بدون هیچ تغییر و بدون این که با فرهنگ بومی عجین کند، از غرب الگوبرداری و وارد کشور میکرد. به باور نراقی، اشتباه و ایراد دوم شاه، از اولی نیز بدتر بود؛ محمدرضاپهلوی نه تنها در فرایند توسعه و مدرنیزاسیون شرایط داخلی را در نظر نمی گرفت و اجازه نمی داد این مقوله پس از ورود به ایران، با فرهنگ و شرایط کشور تطبیق پیدا کند؛ بلکه با دخالتهای خود، عملاً مدرنیزاسیونی استبدادی ایجاد میکرد. تصور وی از واژه مدرنیزاسیون، تنها پیشرفت اقتصادی و سرازیر شدن ثروت و پول به کشور بود و عملاً وی هیچ درکی از توسعه همهجانبه و مهمتر از آن، خواستههای مردم نداشت. از این رو باید گفت که برنامههای پیشرفت و مدرنیزه شدن ایران از سوی شاه، به صورت یکجانبه و کاملاً استبدادی به پیش میرفت.
رویکرد تک بُعدی شاه
شاید بتوان یکی از بزرگترین اشتباهات شاه در روند مدرنیزاسیون ایران را، نگاه تک بعدی و از بالا به پایین وی دانست. نراقی بر این باور بود که محمدرضاپهلوی در فرایند مدرنیزاسیون نیز همچون پدرش، نگاه نظامی دارد و با دیکته کردن دستورها، مانع از حرکت طبیعی مدرنیزاسیون و مهمتر از آن، برقراری دموکراسی و آزادی اندیشه در کشور می شود. به طور مثال، نراقی ،دخالتهای متعدد شاه در جریان فراماسونری را یکی از این موارد می دانست. به باور نراقی، حتی اگر قرار بود فراماسونری،متظاهرانه، در مسیر توسعه دموکراسی و پیشرفت گام بردارد، با دخالتهای مستقیم و غیر مستقیم شاه، مسیر دیگری در پیش گرفت. به همین دلیل است که نراقی ،خیانت های جریان فراماسونری در ایران را، تنها متوجه خود آن ها نمیدانست، بلکه آن را به شاه نیز،نسبت میداد. شاه با انتخاب شریف امامی به عنوان استاد اعظم فراماسونری در ایران، عملاً روند حرکت این جریان را تغییر داد؛ تا حدی که از سال 1332 تا 1357، این جریان ،به صورت علنی و نه سّری ،به عنوان مبلّغ برنامههای رژیم عمل میکرد. البته فارغ از باور نراقی، حضور فراماسونرها در ایران، صرف نظر از اعتقاداتی که داشتند، آفتهای بسیاری برای کشور داشت و خسارت های جبران ناپذیری در پی آورد.
واپسین دیدارها
در کنار تمامی این مسائل، نراقی در دیدارهایی که سال 1357 با شخص شاه داشت، به صراحت به وی اعلام میکرد که ابتداییترین اقدام برای عبور از مشکلات و توسعه کشور، رعایت قانون اساسی و بازگشت شخص شاه به قانون است. وی با طرح این موضوع، به شاه گوشزد میکرد که رعایت قانون از سوی شخص نخست مملکت، مهمترین و نخستین اقدام در مسیر مدرنیزاسیون کشور است. علاوه بر این، فکر میکرد بسیاری از فسادها، مشکلات و تنگناهایی که رژیم پهلوی برای مردم ایجاد کرده است، با حرکت در مسیر قانون حل خواهد شد. در واقع، نراقی با طرح این مسئله، به دنبال این بود که به شخص محمدرضا پهلوی بفهماند، مدرنیزاسیون باید متناسب با شرایط داخلی کشور انجام شود نه با کپیبرداری از غرب و رعایت قانونی که مختص مردم ایران تدوین شده، آغاز حرکت در مسیر توسعه و پیشرفت است.به طور کلی باید گفت نراقی معتقد بود که جامعه ایران در برخورد با مدرنیزاسیون پهلوی، دچار یک پارادوکس شده است. از یک سو، شاه با الگوبرداری صرف از فرایند توسعه در غرب، هیچ توجهی به فرهنگ و بومیگرایی آن در داخل نداشت و از سوی دیگر با دخالتهای مکرر و اجرای دیکتاتورمآبانه این الگوها، به کلی امکان شکلگیری نهادهای مدنی و درپی آن، اجرای خواستههای مردم نیز از بین رفت. از این رو باید گفت که مدرنیزاسیون در رژیم پهلوی، همچون اقتصاد، سیاست، مسائل اجتماعی ـ فرهنگی و دموکراسی موفق عمل نکرد.
منابع
1- در خشت خام؛ گفت وگو با احسان نراقی، تهران، نشر ایران امروز، 1379.
2- آن حکایتها؛ گفت وگو و نقدهای هرمزکی با احسان نراقی، تهران، انتشارات جامعه ایرانیان، 1381 .
3- از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، تهران، نشر رسا، 1389 .
4- خاطرات علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد 1341-1348، تهران، نشر آبی، 1381.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
کاروان امید طلاباران شد
معادل سازی خوب است اما نه به هر قیمتی!
یک روز بهترین کمدین ایران می شوم
همه چیز درباره SQ یا هوش اجتماعی و نقش آن در زندگی
نقد های نراقی به موانع توسعه بومی در ایران
دموکرات ها برنده خواهند شد؟
تفریحگاه بسازیم یا قتلگاه!
تغییر شغل یا ماندن در آن؛ کدام بهتر است؟!
رمزگشایی از داستان جنایی «خاشقچی»
نهادسازی بدون آمریکا
برداشت پول های جمع آوری شده سلبریتی ها از مردم به جای بدهی بانکی!
تخفیف بیمه شخص ثالث حوادث وسایل نقلیه قابل انتقال شد
هزار توی اخذ مجوز
شلیک قدوس به حافظه کی روش و اعتراف پدر موشکی اسرائیل
اجرای طرح پیش فروش 160 محصول لوازم خانگی از امروز
200 مدیری که می روند