تازه واردی با کراوات قرمز

مسعود سلیمی- در یکی از جلسات ادبی «تهرانمصور» که به همت زنده‌یاد شهرزاد، مسوول صفحات ادبی «دریچه» برگزار می‌شد، در کمرکش زمستان سرد و جگرسوز 47 تهران، تازه واردی را دیدم، دست‌کم برای من تازه و غریبه می‌نمود، گرچه با خیلی‌ها خوش و بش و چاق سلامتی غلیظی داشت سر و وضع و حرکاتش، جور دیگری بود. خوب یادم می‌آید که کراوات قرمزرنگش کلی جلب توجه می‌کرد.
جلسه پرشور و شلوغی بود و شعری که او خواند بحث و جدل زیادی را باعث گردید، شعری ریاضی سروده بود و در تمام مدت جلسه حرف‌های نیش دار و طنزگونه‌اش، داد و هوار خیلی‌ها را درآورده بود. به خصوص آنجایی که در میان حاضران با قاطعیت تمام بر این باور خود اصرار می‌ورزید که «بدبخت ملتی که حافظ بزرگ‌ترین شاعرش باشد!» از من که می‌گذشتیم، الباقی حاضران کلی سابقه و ادعا و حرف و حدیث در فرهنگ و ادب و شعر مملکت داشتند! مگر می‌شد با آن همه عاشقان حافظ، این گونه درباره خواجه شیراز صحبت کرد! منتهی او در هیاهوی حاضران سرانجام توانست، عبارتش را این‌گونه تفسیر نماید.
«در عظمت و ماندگاری حافظ چگونه می‌توان شک داشت، فقط مساله این است که اگر پس از گذشت حدود 700 سال، هنوز فرهنگ و شعور هنری این ملت نتوانسته از حافظ بالاتر رود، باید به حالش گریست، در واقع عیب از حافظ نیست، بلکه صحبت از عقب‌ماندگی فرهنگی ملتی در میان است.»
به هر حال جلسه آن روز، هر طوری بود گذشت و تنگ غروب که تک و توکی مانده بودند، تازه فهمیدم که این آدم همه جوره متفاوت، کیومرث منشی‌زاده نام دارد.


آشنایی ما به دوستی گرایید و تا اوایل دهه 50 از حال هم باخبر بودیم و گاهی شعری یا نوشته‌ای از او نیز می‌خواندم و همواره همان حال عجیب و پر از نیش و نوش اولین جلسه آشنایی را در آنها می‌دیدم. اندک اندک دور افتادیم و بی‌خبر از یکدیگر، و این بی‌خبری حدود 18 سال به طول انجامید تا اینکه در اوایل دهه هفتاد، در یک غروب بسیار دل‌انگیز، همراه با شهرزاد و استاد بلوری، او را در منزلش دیدم. اگر از کمی پیری و شکستگی‌اش بگذریم، همان منشی‌زاده سال‌های دهه 40 بود! همچنان سرشار از طنز و نیش و کنایه و شادابی.
آن شب و چند روز بعد از آن مفصل یکدیگر را دیدیم و حاصل این دیدارها، یادداشت‌های سردستی و پراکنده‌ای که جمع و جور شده، در ماهنامه دانش و فن سال 70 به زیور چاپ آراسته شد که بخشی از آن در کتاب در دست چاپ نگارنده به نام «در راه پرمخافت این ساحل خراب» آمده است.
در آخرین دیداری که داشتیم، هنگامی که طبق معمول حرف از شعر و فرهنگ به میان آمد، این چند خط را از کیومرث منشی‌زاده به یاد دارم:
- بدبختی شعر امروز ایران این است که کسی نخواسته شاعر باشد بلکه همه می‌خواهند سعدی و حافظ باشند.
- مجموعه بچه‌های دنیا از مجموعه پدرهای دنیا در هر لحظه بهتر فکر می‌کنند چراکه در غیر این صورت تمدن مجبور به پس‌رفت خواهد شد.
درگذشت شاعر ریاضی و رنگ
گروه فرهنگ- کیومرث منشی‌زاده شاعر و طنزپرداز پیشکسوت در 79 سالگی در بیمارستان فیروزگر بر اثر سکته مغزی درگذشت؛ خبری یک خطی که صبح دیروز در رسانه‌های خبری منعکس شد. منشی‌زاده را دوستداران ادبیات با شعرهای متفاوتش می‌شناسند. او جمع اضداد و زاده جیرفت بود و در تهران در رشته اقتصاد مدرک کارشناسی گرفت. بعد از آن به آمریکا رفت و در رشته ریاضیات و فیزیک اتمی موفق به کسب مدرک دکتری شد. سپس به تهران بازگشت و در سازمان برنامه و بودجه مشغول به کار شد و در کنارش شعر گفت، عضو کانون نویسندگان شد، در شب شعرهای انستیتو گوته معروف به «ده شب» شرکت کرد و چند کتاب شعر به چاپ رساند.
شعر در زبان منشی‌زاده خصوصیات خاص خودش را دارد. او را به عنوان شاعر ریاضی و رنگ می‌شناسند. وجود این دو عنصر در شعرهای منشی‌زاده فراوان دیده می‌شود. او در مورد ارتباط ریاضی و شعر گفته است:
«ببینید شاید در ایران ریاضی را بد یاد دادند و ما از ریاضیات برداشت بدی داریم. ریاضیات اصلا خشک و نامانوس نیست؛ بلکه دقیقا مثل شعر، تخیل‌برانگیز است. چون در شعر تعریفی که قدما کرده‌اند؛ مثلا در «المعجم فی اشعار العجم» شعر باید مخیل باشد، باید خیال انگیز باشد، ریاضی هم همین‌طور است. این‌طور نیست که شما بگویید، ریاضی خیلی دگماتیک و خیلی سخت است، و به قول معروف «این است و جز این نیست». به عنوان نمونه شما وقتی خط را تعریف می‌کنید؛ می‌گویید که خط فاصله بین دو نقطه است و این را می‌پذیریم. می‌گوییم که نقطه چیست، می‌گویید انتهای یک خط. خب این دوتا که هردو به هم مربوط است. پس معلوم می‌شود تعریف دقیقی در ریاضیات وجود ندارد. ریاضی اصلا خشک نیست. حالا می‌خواهم بگویم که ریاضیات و شعر دو چیز هستند بسیار درخشان و مخلوق ذهن انسان. ریاضیات دانشی است محض و دانش خیال‌انگیزی است که به شعر ختم می‌شود... همه چیز در جهان کائنات ریاضی خلق شده؛ شعر هم اگه بخواهد جهانی بشود باید ریاضی شود. ببینید بر خلاف نقاشی که زبان بین‌المللی است شعر زبان بین‌المللی نیست. یک نقاش می‌تواند نقاشی‌اش را ببرد پرتغال و یک پرتغالی یا یک چینی هر دو با این فکر آشنا شوند. ولی شعر مرا اگر برای یک پرتغالی یا یک چینی بخوانید، هیچ کدام متوجه نیستند؛ مگر اینکه این شعر را ریاضی کنیم چون ریاضیات را همه جای دنیا می‌دانند و می‌فهمند. شعر باید نشانه‌هایش ریاضی بشود. الان بسیاری از این شعرهایی که گفته می‌شود این‌ هایکوهای ژاپنی. خیلی از دوست‌های ما می‌گویند کشته مرده اینها هستیم ولی دقیقا می‌دانم که اسنوبیسم است، تقلید کور کورانه است. اصلا تلقی‌ که آن ژاپنی یا هندی از نیلوفر دارد ما نداریم. از نظر ما چه بگوییم نیلوفر چه بگوییم نرگس یکی است. پس ما برای اینکه شعرمان این‌طور شود طرحی مثل مثلث، دایره، رادیکال، کسر جذر این چیزها باید داشته باشد که همه جا بدانند. چون ریاضیات زبانی جهانی است. حالا شاید من فکر کردم این‌طور باشد که شعر و ریاضی هردو یک چیزاند. هردو زیبا هستند و هر دو آخرین دستاورد فیزیولوژیکی هستند یعنی ذهن ما خیلی که درخشان شود به ریاضات و شعر می‌رسد.»
او همچنین در مورد استفاده از رنگ در شعرهایش گفته است:
«انسان با کلمه فکر می‌کند نه با شیء ولی متاسفانه ذهن شاعران در طول 25 قرن همیشه درگیر اسم معنی بوده است تا اسم ذات و کلماتی مانند عشق، زندگی، مرگ، غم امروزه توسط شش میلیارد و چندین میلیون نفر، شش میلیارد و چندین میلیون برداشت دارند. در حالی که واژه‌هایی مانند برف، طوطی و زغال به‌وسیله شش میلیارد و چندین میلیون تنها یک برداشت دارند. ناگفته نماند که شعر امروز جهان به علت فقدان رنگ کارایی جهانی ندارد. چرا که کلمه برف و طوطی و زغال رنگ‌های سفید و سبز و سیاه را تداعی می‌کنند در حالی که سپیدار و سبزقبا و سیاه‌گوش چون در خود کلمه رنگ وجود دارد از طریق عصب شنوایی به مغز منتقل می‌شود.
متاسفانه بعد از اختراع خط انسان با شعر از طریق چشم ارتباط دارد، نه از راه گوش و این می‌رساند که ما تمایل به خوردن زنبور عسل داریم، نه عسل. شعر باید از راه گوش به مغز منتقل شود وگرنه کار شاعرانی که دنبال وزن می‌گردند به کار فوتبالیست‌هایی می‌ماند که دنبال باد می‌روند. شعر رنگی شعر بی‌رنگ را به دست فراموشی خواهد سپرد. چرا که برتری شعر رنگی بر شعر بی‌رنگ مانند برتری فیلم شکوه چمنزار بر فیلم‌های سیاه و سفید لورل و‌هاردی است.»
هنر معلول بیماری است
نظرات منشی‌زاده همواره جنجالی بود. از صحبت‌هایش در مورد حافظ و سعدی تا شعرهای زمان خودش. او در مورد هنر نیز نظر خاصی دارد. منشی‌زاده معتقد بود هنر زاییده بیماری است و اگر دنیا کامل و بی‌نقص شود هنر نیز از بین می‌رود. او گفته است: «معتقدم باید در دنیا روزی هنر از بین برود زیرا هنر را انسان‌های بیمارگونه خلق می‌کنند. بتهوون آدم سالمی نبوده و رنجور بوده، داستایفسکی هم مسلول بوده است. هنر متعلق به انسان‌های بدبخت و بیچاره است که از دنیا عاجز می‌شوند و رو به خلق آثار هنری می‌آورند. هنر مثل گریه کردن است و کار آن راحت کردن هنرمند از دردهایی است که در ذهنش وجود دارد. بعضی‌ها معتقدند دنیا باید آنقدر رو به خوشبختی حرکت کند و انسان‌ها آنقدر خوشبخت باشند که دیگر هنرمندی پدید نیاید. هنر معلول ناکامی است نه معلول خوشبختی و آدم خوشبخت، هنرساز نیست. داستایفسکی قمارباز بود و در چاپخانه می‌نشست و هر روز بخشی از کتاب «قمارباز» را می‌نوشت و بعد به قماربازی می‌رفت. هنر عالم بیماری است و هنرمند انسان پاستوریزه و لوسی نیست. اگر هنرمند بچه‌ننه باشد، چیزی می‌شود مثل پروین اعتصامی که شعرهایش به درد عاق والدین می‌خورد. البته سروده‌های پروین اعتصامی درونمایه‌های انسانی بالایی دارند اما نظم هستند و شعر نیستند. مردم اختلاف نظم و شعر را نمی‌دانند. به عنوان مثال سعدی هم شاعر بزرگی است و هم ناظم بزرگی. او به اعتبار غزل‌هایش شاعر اول ایران است و به اعتبار بوستان، پس از فردوسی ناظم دوم ایران است. اما مردم به هرچه وزن و قافیه دارد، شعر می‌گویند درحالی که به نظر من فردوسی نویسنده و داستانسرای بزرگی است اما شاعر نیست.
به نظر من هنرمند دیوانه‌ای است که در لحظاتی عاقل می‌شود یا عاقلی است که در لحظاتی دیوانه می‌شود. معلوم نیست حافظ در لحظاتی که شعر می‌گفته، عاقل بوده یا در لحظاتی که زندگی روزمره داشته است. کمااینکه هنوز کسی نفهمیده آیا زمانی که ما در خیابان رانندگی می‌کنیم و در محل کاریم، در حال خواب دیدن هستیم یا شب که خوابیده‌ایم. این امور، اعتباری هستند. به نظر من شعر به خواب خیلی نزدیک است. شعر خوابی است که شاعر در بیداری می‌بیند. هم خواب و هم شعر کاملا غیرمنطقی‌اند. در خواب زمان و مکان معنایی ندارد و شما پرواز می‌کنید، در شعر نیز همین گونه است.»
او همچنین شعر را دارای معنا و رسالت می‌داند. در مصاحبه‌ای از او در مورد شعرهای پست‌مدرن پرسیده‌اند و او این‌گونه جواب داده است: «دنیای بی‌معنا، شعر بی‌معنا، آدم بی‌معنا به اندازه کافی هست. شما معنا بیاورید. وقتی کسی معنایی در شعرش باشد بعد خودش این معنا را بردارد، اول خیانت به ذهنش کرده. یک جور سانسور کرده، یک جور بی‌معنایی را تبلیغ کرده است. معنازدایی برای چی؟ شما شعر خیام را برای چی می‌خوانید، چون معنای متعالی دارد و بسیار بسیار زیباست. این شعرهایی که درک نمی‌شوند درک‌شدنی نیستند.» او تعهد و رسالت شعر را نیز می‌ستاید و می‌گوید: «هر هنری باید برای جهان نافع باشد. یک منتقد انگلیسی هست به اسم «سال اسمیت» که می‌گوید نویسنده‌ای که برای من نمی‌نویسد، از حمالی که بار من را می‌برد حمال‌تر است. بالاخره شعر و هر هنر دیگری باید یک نفعی برای دیگران داشته باشد. حتی اگر این نفع را در شنیدن یا خواندنش تصورکنیم. شعری که خوانده نمی‌شود مثل شعری است که نوشته نشده. شعر را باید دیگران هم بخوانند و تاثیری در جهان داشته باشد. دیگر اینکه من تا آنجا که یادم هست از بچگی شعر را شروع کردم و آن هم در قالب غزل. اینها بعدها تبدیل شد به شعر نیمایی و بعد هم آن شعرهایی که شما می‌گویید و حالت‌های دیگری داشت.»
صعود علم و زوال عقل
منشی‌زاده را می‌توانیم فیلسوف بنامیم. او فلسفه خوانده و جهان‌بینی خاص خودش را دارد. او معتقد است در عین حالی که علم در حال پیشرفت است، به همان اندازه عقل در سراشیبی زوال گرفتار شده است.
«در طول 2600 سال، از زمان «سافو» تا امروز، عقل رو به افول است و علم رو به عروج درحالی که ظاهرا همه مردم فکر می‌کنند علم زاییده عقل است. با وجود اینکه علم این همه رشد کرده اما اکنون در بیش از شش میلیارد انسان نمی‌توان کسی را یافت که از نظر عقلی به پای خیام و حافظ برسد. این یک پارادوکس عجیب و غریب است. اکنون انسان‌ها از عقل گریزان شده‌اند و کمتر می‌فهمند. تقریبا همه ما از نظر عقلی پایین‌تر از پدران‌مان هستیم. در شرایط کنونی کامپیوتر وضع را بدتر کرده است. به نظر من کسی که مغز مصنوعی کامپیوتر را اختراع کرده، قبول کرده که عقل انسان کم است و مغزش کوچک است که برای جبران کمبودهایش نیاز دارد از کامپیوتر استفاده کند. الان هر کسی برای خود یک کامپیوتر دارد و بسیاری از آدم‌های امروزی بیشتر از اینکه با هم ارتباط داشته باشند با کامپیوتر سر و کله می‌زنند. اگر پدر چنین انسانی بمیرد هیچ غصه‌ای ندارد چون علاقه‌ای به هم ندارند و اصلا همدیگر را نمی‌بینند. اصولا از نظر نجومی و فیزیک اتمی، به سمت تکامل رفتن معنی‌اش همان به سمت نابودی رفتن است ولی اینکه چرا جهان به این وضع افتاده است، مردم دنیا توقع دارند سیاست هم به اندازه فیزیک پیشرفته باشد یعنی همان طور که امروز «هاوکینگ» نسبت به آدم‌های قبل از خودش از نظر شعور خیلی بالاتر است باید رییس‌جمهور آمریکا هم به نسبت «بیسمارک» یا «مترنیخ (مترنیش)» صدراعظم اتریش خیلی عقل و شعور بیشتری داشته باشد در صورتی که چنین نیست.»
چپگرای طردشده
منشی‌زاده از جمله اعضای کانون نویسندگان است که بعد از انقلاب اسلامی به جرم حمایت از حزب توده از کانون اخراج شد. در این لیست نام سیاوش کسرایی و سایه نیز به چشم می‌خورد. در آن زمان شاملو در جبهه مخالف بود و خیلی‌ها گمان می‌کنند شاملو و منشی‌زاده رابطه خوبی نداشتند در حالی که این‌طور نیست. منشی‌زاده از شاملو این‌طور یاد می‌کند:
«من به احمد شاملو، خارق‌العاده، علاقه داشتم اولا آدم باسوادی بود و بعد برخلاف من و شاید خیلی‌ها بسیار باهوش هم بود و همیشه خارج از نور خورشید (درسایه، منزل یا محل کار مسقف) زندگی می‌کرد و برخلاف من عاشق نوشتن. روزی در روزنامه کیهان آن زمان که بسیار پرتیراژ هم بود و حدود 400 هزار در جمعیت آن روز تیراژ داشت به مناسبت اینکه خالق «دکتر ژیواگو» برنده جایزه نوبل شده بود؛ مصاحبه‌ای با آقای شاملو و من جداگانه در روزنامه کیهان چاپ شده بود و طبیعتا من و شاملو خبر نداشتیم که با دیگری هم گفت‌وگو شده است. شاملو از این آقا تعریف کرده‌ بودند. نویسنده گفته بود من آزادی را انتخاب کردم که از شوروی بیرون آمدم و من گفته بودم که این آقا با قبول جایزه نوبل ممکن است به آزادی خدمت کرده باشد در حالی که مطمئنا به شوروی خیانت کرده است. من و شاملو به عقاید یکدیگر کاری نداشتیم و دوستی‌مان سر جای خودش بود. تصادفا یک روز آقای حسن قائمیان، دوست صادق هدایت که بسیار آدم باهوش و عجیب و غریبی بود با من و شاملو درکافه نادری ناهار می‌خوردیم. آقای قائمیان سر میز از من پرسید توچی می‌خوری؟ و از شاملو نیز پرسید. شاملو گفت: ماهی استروژن. آقای قائمیان از موقعیت استفاده کرد و گفت ولی بعضیا «آسترین» دوست دارند یعنی همان استروژن به زبان روسی و غرضش این بود که بین من و شاملو را به خاطر آن مصاحبه‌ها به هم بزند. شاملو که بسیار باهوش و روسی هم بلد بود گفت: حسن خودتی! ما دوستی‌مان ارتباطی به سیاست ندارد. حسن قائمیان که ول‌کن مساله نبود، خواست مرا عصبانی کند در حین صحبت‌ها گفتم: من چند روز پیش تصادف کردم و خوشبختانه نمردم. قائمیان گفت: از نظر شما خوشبختانه و از نظر ما بدبختانه!»
انسانیت نیما بیشتر از سعدی است
به صحبت‌های منشی‌زاده که برمی‌گردیم نام دو شاعر را بیشتر از بقیه می‌بینیم. نیما و سعدی. او ارادت خاصی به این دو تن داشت و نظرات بسیاری هم در موردشان ابراز داشته است. او در مورد نیما می‌گوید:
«روزی برای نیما بزرگداشتی گذاشته بودند و از من خواستند صحبت کنم. طبیعتا در چنین جلسه‌ای هم برخی از حضار از دروازه دولت، دروازه قزوین، دروازه دولاب، دروازه غار و چندتا دروازه دیگر پا شدند و آمدند به خانه هنرمندان که ببینند نیما چه کسی بوده‌است. به جلسه مذکور دیر رسیدم و بلافاصله مجری مرا مجبور به حرف زدن کرد، بیشترین حرفی که زدم در تحسین انسانیت نیما بود حتی گفتم بعد از سعدی هیچ‌کس شعرش مثل نیما، انسانی نبود. بعد از خاتمه صحبت آقایی که معلوم بود جزو روشنفکران است چون عینکی ته استکانی زده بود به من گفت: راست می‌گویند که شاعران دروغگو هستند گفتم: منظورتان؟ گفت: چرا خودتان را به کوچه علی چپ می‌زنید، شما چقدر راجع به انسانیت نیما حرف زدید، گفتم: اقرار می‌کنم که کم حرف زدم، گفت: آقا شما این نمایشگاه عکس‌های نیما را که در پایین برقرار است دیده‌اید، گفتم: نه، دیدید که دیر آمدم، گفت: لطفا تشریف بیاورید عکس‌ها راببینید تا حرف‌هایتان را پس بگیرید. با او رفتم دیدیم‌ای داد و بیداد، دست نیما در شکم خرس، دست نیما در حال بیرون آوردن چشم خرگوش، دست نیما در حال بریدن سرگرگ، سر یک گوزن آویزان و خون چکان در دست نیما و ... به او گفتم آقا، نیما را نباید با معیارهای آدمی که 37 درجه حرارت بدنش و چند درجه فشار خونش است؛ سنجید. پزشکی هم مشکل دارد، چون چندین نفر از این لمپن‌های چاق و چله را پیدا کردند؛ فشارخون، درجه حرارت و نبض شان را اندازه گرفتند و توقع دارند نبض اینشتین همان قدر بزند که نبض حسین رمضون یخی. نیما اصلا حالش خوب نبوده است مگر حافظ حالش خوب بوده است که گفته است: «دریای اخضر فلک و کششی هلال/ هستند غرق نعمت حاجی قوام ما» مگر سعدی حالش خوب بوده که 50 سال قبل ا ز پترارکا، بنیاد ادب انسانی را بگذارد که بلافاصله فراموش بشود و حتی 50 سال بعد از سعدی، خواجه حافظ بگوید: یا رب مباد آن که گدا معتبر شود»
ارادت خاص به دن‌کیشوت
منشی‌زاده بعد از شعرهای نیما تاثیرگذارترین اثر بر ادبیاتش را کتاب دن‌کیشوت می‌داند، او در این مورد گفته است:
«نیما یوشیج گفته است «من به رودخانه‌ای می‌مانم که از همه جای آن می‌توان آب برداشت» این حرف در مورد کتاب دن‌کیخوته (دن کیشوت) صادق است. تولستوی گفته است: «بعد از اختراع خط چنین کتابی به وجود نیامده است» و این را کسی می‌گوید که سمفونی نهم بتهوفن (بتهوون) را به هیچ می‌گیرد. لرد بایرون گفته است: «کسی نمی‌داند که دن کیخوته (دن‌کیشوت) یک اثر فرح انگیز است یا غم انگیز و بیشتر از آن جهت غم انگیز است که ما می‌خندیم ولی به بدبختی‌ها و رنج‌هایی که یک انسان می‌کشد». دن کیخوته که دیوانه‌ای است دیوانه فی‌الواقع عقل جهان است؛ او هر چه هست می‌بیند ولی بر خلاف آنچه باید ببیند. خالق کتاب «لولیتا»، ولادیمیر ناباکوف که مدت‌ها در دانشگاه‌هاروارد «دن کیشوت» درس می‌داد بالاخره به این نتیجه رسید که هیچ خالقی نباید مخلوقش را این قدر رنج دهد که سروانتس داده است ؛ می‌دانید نتیجه این حرف چه شد؟ اخراج ناباکوف از‌هاروارد با این استدلال که متاسفانه، ‌هاروارد، جور دیگری فکر می‌کند.»
شاعران مقابل ظالمان
منشی‌زاده شعر را عاملی می‌داند رو در روی ظلم و استبداد. او معتقد است شرافت باقی‌مانده از دنیا به دلیل حضور شاعران است.
«اگر شاعران نبودند احمق‌ها و ظالم‌ها همین قدر شرافت هم که مانده است، برده بودند. الان یکی از کاندیداهای ریاست‌جمهوری در آمریکا غیرشرافتمندانه‌ترین کارهای دنیا را وعده می‌دهد که انجام دهد و تعجب این است که عده زیادی همین کارها را دوست دارند. چون دموکراسی، حکومت عقل متوسط مایل به نازل است و فرمول آن abx+y>abx-y است یعنی 51 رای بر 49 رای می‌چربد و چون تعداد آدم‌های خیلی کم سن و سال و خل وضع بیشتر از آدم‌های عاقل است همیشه حکومت دست آدم‌های متوسط است و همین که دنیا در این حد است؛ بازهم جای شگفتی است چون با این زمامداران باید دنیا از این هم بدتر باشد. دنیای مورچه‌ها و زنبور عسل را ببینید و دنیای خودتان را هم ببینید. من چند روز پیش دیدم که تلویزیون آقایی را یکی از 150 نفر دانشمند ناسا معرفی می‌کرد و چنین و چنان… پیش خودم فکر کردم یا این یکی از 150 نفر نیست یا تعداد این افراد 150 نفر نیست اصلا 150 نفر قرار نیست دانشمند باشند؛ مگر هندوانه است؟ در همان زمان دیدم که این آقا صحبت می‌کنند!! و نمی‌دانست که سال نوری مربوط به زمان نیست و مربوط به مکان است. برای تلویزیون چه فرق می‌کند که مکان درست است یا زمان چراکه برای عوام فرقی ندارد که حرفی را افلاطون زده باشد یا یک دلال. همان‌طور که برای کرم‌ها چه فرق می‌کند که اینشتین را بخورند یا شعبان بی‌مخ را. تازه اگر کرم‌ها عقلی داشته باشند باید بدانند که شعبان بی مخ چاق و چله تر است.»
بعد پنجم، آزادی
از منشی‌زاده شعرهای بسیاری به یادگار مانده است. مجموعه آثار او در کتاب‌های «سفرنامه مرد مالیخولیایی رنگ‌پریده»، «یک شعر بلند»، «قرمزتر از سفید»، «گزیده اشعار» و کتاب‌ «حافظ حافظ» برای دوست دارانش به یادگار مانده است. او شعر را محترم می‌شمرد و برایش ارزش قائل بود. هیچگاه در برابر اتفاقات اطرافش سکوت نکرد و در برابر انسان خودش را مسوول می‌دانست. شعر «بعد پنجم, آزادی» شعری به یادگار مانده از منشی‌زاده است.
دایره در اثبات تساوی شعاع‌های خود
برگرد مرکز خود
خم مانده است
تا کی می‌توان شعاع‌های دایره را
به پیروی از یکدیگر
محکوم کرد
انعکاس صدای زنجیرها
تصویر سرود آزادی را
در آئینه چشم‌های من
می‌شکند
انتظار آزادی چندان غم‌انگیز است
که حکاکی اعلامیه حقوق بشر
بر دیوار کوره‌های آدمی سوزی
چراکه انسان
آزاد
به‌دنیا نمی‌آید
که آزاد
زندگی کند
که آزاد
بمیرد
انسان دایره غم‌انگیزیست
که تکرار می‌شود
سایر اخبار این روزنامه
آمریکا تاوان پس بدهد معاون اجتماعی بهزیستی اعلام کرد؛ شورای نگهبان در موقعیت دشوار اوراق و تابلوی بدهی ارزی در راه بورس راه ورود به اروپا بسته می‌شود؟ بررسی شرایط صنعت خودرو در دولت یازدهم‌؛ تماس صوتی تلگرام در ایران با حکم قضایی غیرفعال شد تماس صوتی تلگرام در ایران با حکم قضایی غیرفعال شد تازه واردی با کراوات قرمز تازه واردی با کراوات قرمز گلزار که نیست! گلزار که نیست! معیارهای شورای نگهبان؛ ثابت یا مصلحتی معیارهای شورای نگهبان؛ ثابت یا مصلحتی مهار سیاست‌های ضد اشتغال مهار سیاست‌های ضد اشتغال پایان دوران صبر استراتژیک واشنگتن در برابر پیونگ‌یانگ پایان دوران صبر استراتژیک واشنگتن در برابر پیونگ‌یانگ «جهان‌صنعت» اثر تولید ناهمگن مسکن در بازار را بررسی می‌کند؛ «جهان‌صنعت» اثر تولید ناهمگن مسکن در بازار را بررسی می‌کند؛ اثرات فضای مجازی در سرنوشت انتخابات ریاست‌جمهوری 96 زیر ذره بین «جهان صنعت»؛ اثرات فضای مجازی در سرنوشت انتخابات ریاست‌جمهوری 96 زیر ذره بین «جهان صنعت»؛ بهبود اقتصاد با تداوم دولت روحانی بهبود اقتصاد با تداوم دولت روحانی آینده دشوار ترکیه آینده دشوار ترکیه
قیمت لحظه ای ارز دیجیتال